شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسدس
ای جـلـوه جـلال خـدا يـا ابـاالـحـسن وی مظهـر جـمال خـدا ياابـاالحسن
چون فاطمه توبضعۀ خيرالبشرشدی ديدار تو وصــال خـدا يــا اباالحسن
ای هشتمين اميرولاحضرت رئوف
آقا بگـير دسـت مرا حضرترئوف
تا زيـر سـايـۀ حـرم حـضرت تـوأيـم ما سـر سـپـردۀ کـرمحضرت توأيم
ازبسکهلطفِجاريِسلطانیاَترسد مـا سـائلان مـحـترمحـضرتتوأيم دارالضيافهات نه فقط در جوار توست
عالم ضيافت است وجنان سفره دار توست
باللَه زيـارت تـو مرا مشـهـد الحـسين آری شهادت توهـمان اَشهدالحسين
کن روزیام که ازدرباب الجواد تو ازمشهد الرضا بروم مشهـدالحسين
ما ريزهخوار خـوان نـعـيـم ولايـتـيم
زنـده به زير پـرچـم سـبـزهـدايـتـيـم
دلها نشستهاند سر راهـت ای رضا داريم اشـتـياق رخ مـاهـت ای رضا
گـفتی حديث سـلسـلـه را در ديـارما ايرانسراسراست قدمگاهت ای رضا
ما عشق را زنورصدايت شناخـتـيم
توحـيـد رابــه يُـمن ولايت شناخـتيم
تو آمدی که کشور ما حـيــدری شود خاک شلمچه تاهمه جا کوثریشود
آنـروز قـصـۀ شــهــدا را رقــم زدی تـا امـتـی فـدای تو و رهـبـری شود
شـکر خدا که کوفه نشد اين ديارنور
تو مانـدی و قوام گرفت انـفـجارنور
شکـرخـدا که مـردم ما کـربـلايیاند اهـل وفـا و عــاطـفـه و آشـنـايیانـد
شکـر خـدا که آب نـبـسـتـند بـرشـما اين خود نشانهایاست که امت ولايیاند
افـسوس اهل جـورِ زمـانه خبر شدند
غافل خواص و اهل ستم معتبر شدند
آری حساب مردم ما ازعدو جداست ايران هنوزاز" ني عباس" درنواست
وقتی توراولايتِ عهدی سپرد خصم دانست اهل فهم که اين حيله وجفاست
امـا شـمـا ز پـا نـنـشـسـتـيـد ای امـام
بر خـلـق، راه رشـدنبستـيـد ای امام
دين ازمناظرات تو آن روزپا گرفت ازعلم ومعرفت همهدلها صفاگرفت
با هـجـرتِ تـو عـالـم آل پيـمـبراست اسـلام درتـمام مـمـالک بـقـا گرفت
اما چـه زود، قـبلـه ما را عـدو ربود
گـرم طواف،کعـبه مـارا عدو ربود
گويـی وفــا به عهـد تو آقا حـرام شد دورازخواص زهرجفايت بکامشد
خورشيدِ عمرِ زادۀزهراغروب کرد يعنی که افـتخارحـضورت تمام شد بسکه زداغ مادرخود بوده ای حزين
بودی تمام عمرتودلخون ودلغمین
پنجـاه بـار، زانـوی لـرزان تو خـميد آن قامتِ چو سروِ خرامانِ تو خميد
انگـار مـيـلِ حجـره در بـسته داشتی آمــد جـواد وبرسرِدامان توخـميد
شکـر خـدا کـه داغ جـوانت نديـدهای
در خاکو خون سرو روانت نديدهای
پـرپـرنـشـد جـوان تو پيـش نگـاه تو خـنده نکـرد، دشـمن تـو بر سپـاه تو
مثل حسين،گيسـوی خـونين نديدهای خواهر نـدید جسم تو در قـتـلگـاه تو اشک پدر براي پسر هست جانگداز